Monday, January 03, 2005
دینداری...
داشتم وبلاگ یه بنده خدایی رو میخوندم که در مورد دین مطلبی رو نوشته بود، ایشون عقیده داشت که تو دنیای امروزی انسانیکه نسبت به انسان بودنش هوشیار و مسئول عمل کند، نیاز به دین ندارد، شایان ذکر است که ایشون خدا رو هم همچین با اکراه قبول دارد. مطلبش رو میتونید اینجا بخونید...
همیشه به این عقیده داشتم که دین وسیله ایست برای نزدیک شدن به خدا، ولی وقتی دردین یه چیزایی مثل شرعیات غلط اظافه میشود، یه مدلهایی این شکلی میشه که افراد اینجوری همچین از دین فراری میشوند. این شرعیات غلط همیشه به نفع کسایی بوده که این قوانین رو تعریف کردند، و برای مردم عادی هیچ نفعی رو در بر نداشته، درسته که ما تو کشوری زندگی میکنیم که فرعیات دین از اصل دین مهمتره واستدلالم اینکه فقر و گرسنگی و فحشا فقط بخاطر نداری(در هیچ دینی نیامده است که مردمان سرزمینی روی این همه نعمات خدادادی قوطه ور باشند، ولی بدین شکل سختی رو متحمل شوند) در اصل دینداری نظام اسلامی ایران اهمیتی ندارد، ولی اعدام کردن دخترشانزده ساله ای خل وضعی که از هشت سالگی برای پدر و مادرش کسب درامد میکرده و در زندان به آن شکل مورد لطف پرسنل زحمتکش نیروی انتظامی قرار میگیرد، مهمتر است!!!
نکته مربوط به قضیه: تو کامنتها مطلب مورد اشاره این رو خوندم:
می گویند وقتی امام زمان(ع) ظهور می کنند، دین اسلام آنقدر به زیور های جعلی آراسته شده که مردم گمان می کنند او دین جدیدی آورده است!!!
ختم کلام: ولی از نظر من این دلیل نمیشه که آدم بخواد اصل دین رو فراموش کند...



<< صفحه‌ی اصلی