Wednesday, May 24, 2006
...
.ازاین دنیای مجازی دور بودن‌هم بد دردیست. آخ چقدر دلم برای یه وبگردی اساسی تنگ شده بود، از کلّۀ سحر تو اینترنتم، اصلآ دلم نمی‌خواست که دیسکانکت بشم، ولی برای اینکه این پست رو بذارم دی‌سی شدم. خیلی وقت بود که حس آپدیت کردن اینجا رو نداشتم، ولی تصمیم گرفتم از این به بعد حداقل هفته‌ای یک‌بار اینجارو بروز کنم.
زندگی کماکان در جریان است وما بعد ازمدتها در جریان این زندگی به اتفاق دوستان مسافرتی رفتیم. بَدَک نبود، ولی خیلی‌خیلی هم خوش نگذشت. البته دیدن مناظر بسیار زیبای شمال کشور روحیه‌ام را شدیدآ مضاعف کرد.
بندرت جواب کسی رو تو این محیط دادم، ولی بعضی وقت‌ها جواب دادن لازمه، الان یکی از اون وقت‌هاست.
البته چون نمی‌دونم چه کاری کردم که این سوالات رو پرسیده، مثل خودش حرف می‌زنم. سارا خانم عزیز! بابا آدم شناس! تویی که مَنو بهتر از مامانم اینا میشناسی! جواب تک‌تک سولاتت رو تو پرانتز ببین.
آدم نميخواي بشي؟(جان تو چرا خیلی دوست دارم، آخه میدونی چیه؟ فرشته بودن دلمو بَد فرم زده، می‌خوام یه ذره هم که شده تنوع ایجاد کنم.) بازيگري تا كجا؟(بالاخره هر هنرپیشه‌ای دوست داره بکروز جا پای تام کروزی، براد پیتی ویا یه چیزی تو این مایه‌ها بذاره، منم از این قاعده مسنثنی نیستم و دارم تمام تلاشم رو می‌کنم.) خدا شاهد وناظر اعمال پستت هست،خجالت بكش، به تو ميشه گفت انسان!(یادِ دیالوگ‌های قیلم‌های هندی افتادم، ولی اگه یه ذره بیشتر توضیح بدی قول میدم که حرفت رو گوش کنم. در ضمن من که اعترف کردم انسان نیستم و مخاطب شما یک فرشته است.) نميخواي كمي از بازيگري و وانمود نمودن اينكه خوبي دست برداري؟(نوچ و یا به عبارتی عمراً) لااقل يا حيوان باطند باش يا باطن پستت به ظاهر خوشت تبديل كن(جون مادرتون این جمله رو برای من ترجمه کنید.)

<< صفحه‌ی اصلی