Tuesday, December 26, 2006
یلدا بازی...
کمی از وقت‌ش گذشته، ولی دوستی محبت کرد و مرا به این بازی دعوت نمود. به هر حال بد ندیدم که کمی از خودم بنویسم.

1.
دوستدار ورزش هستم؛ به ترتیب فوتبال، کشتی، بسکتبال، والیبال، شنا و تنیس رو دوست دارم. تقریبآ بر قوائد این بازی‌ها اشراف دارم. شدیدآ فوتبالی هستم، و.تیم‌های مورد علاقه‌ام یووه، رئال مادرید، من یو، و در ایران هم آبی هستم. منفورترین تیم فوتبال دنیا هم از نظر من بایرن مونیخ محسوب می‌شود.
2.
شدیدآ وابسته به خانواده هستم، و بیشتر از همه عاشق مادرم. شدیدآ بچه ننه! ولی واقعا از صمیم قلب به‌ش عشق می‌ورزم، دوریِ عزیزانم رو نمی‌تونم تحمل کنم. دور از خانواده هرجا که باشم، نمی‌شه که بیشتر از چند ساعت از شون بی‌خبر باشم.
3.
احساساتی و زود باور! که خدا رو شکر دومی خیلی کمتر شده، یعنی تا این حد که دیر باور شدم! ولی امان از احساسات که شدیدآ من رو آزرده می‌کنه، با کوچکترین ناراحتی اطرافیان و حتی غریبه‌ها ناراحت می‌شم. مخصوصآ اگر طرف بیمار باشه. اصولآ اشکم خیلی راحت‌تر از چیزی که تصور کنید، برای یک بیمار جاری می‌شود!
4.
سه تا آرزو دارم و به ترتیب اینکه، از خدا فقط سلامتی رو برای همه مردم دنیا خواستارم، چون از نظر من هیچ نعمتی بالاتر از سلامتی نیست. دوم اینکه هیچ احدی و در هیچ کجای دنیا، طعم تلخ فقر را احساس نکند. و سوم اینکه خدا سایه‌ی خانواده‌ام رو از سرم کم نکند، که شدیدآ به شان نیاز دارم.
5.
هیچ وقت اهل درس خوندن نبودم، و همیشه نمراتم متوسط و یا متوسط رو به پائین بود. سال هفتادوهفت بود، شاید ده ساعت مفید هم برای کنکور درس نخونده بودم، ولی قبول شدم! اونم کجا؟ تهران جنوب! بعد از قبولی همه گفتند که تو آخر خرشانسی که به همین راحتی دانشگاه قبول شدی. ولی خودم اعتقاد داشتم که تست زن خوبی هستم. چون یاد نداشتم هیچ امتحان تستی رو کمتر از هفده شده باشم.

نفرات بعدی که دوست دارم بنویسند؛ هانیه، احسان عابدی، سونامی، راوی، دلا و دلتنگی.

<< صفحه‌ی اصلی