Sunday, January 23, 2005
برای رهایی آرش سیگارچی...
به مادر قول داده بودم که دیگه با سیاست کاری نداشته باشم، آخه وقتی فهمیده بود که مطالب سیاسی تو وبلاگم مینویسم، خیلی نگران شده بود. اما وقتی به مادر وخانواده آرش که هر لحظه منتظر بازگشت او هستند فکر کردم، دلم نیامد که ننویسم.

این دو خط رو داشته باشید:
وقتی که چند متر آنطرفتر از محلی که رئیس جمهور آمریکا مشغول یاد کردن سوگند بود، مخالفان وی بدون آنکه کسی برای آنها ایجاد آزار واذیت کند، بشدت مخالفت خود را با جرج بوش اعلام میکنند. این یعنی آزادی بیان…

وقتی که دختر رئیس جمهور آمریکا بدلیل اختشاش در یک رستوان بازداشت میشود، بدین معنیست که آزادی اجتماعی حقیست، که برای همگان برابر است…

امید معماریان، حنیف مزروعی، فرشته قاضی و حالا یک متهم تازه به نام آرش سیگارچی.
همه این عزیزان فقط و فقط خواستار این دو حق انسانی خود هستند. آیا این حق زیاد یا نامشروعیست که بخواهند از آنها دریغ کنند؟!!!
هرروز شاهد آنیم که به تعداد کسانی بخاطرآزادی بیان وحقوق اجتماعی خود به بند کشیده می شوند، افزوده می شود.
آرش امروز تنهاست، آرش برای رهایی نیاز به کمک شما دوستان دارد، بیائید به پیشنهاد علیرضا تمدن عزیز جواب مثبت دهیم، و با این حرکت ضمینه آزادی او را فراهم سازیم.

درخواست از جبهه مشارکت، سازمان مجاهدين و دکتر معين
وثيقه آرش سيگارچی را تامين کنيددوستان اصلاح طلب!

آقای معين، آقای خاتمی، آقای آرمين، آقای مزروعی، آقای تاجزاده، آقای نبوی آقای...!

ديروز، ما برای امروز شما هم صدا شديم و حامی. امروز اين شما هستيد که بايد برای فردای آرش و ما و حتی خودتان دست ها را بالا بزنيد. اين فرصتی است تاريخی برای شما تا اثبات نماييد که با مردميد و در جبهه مردم. اين فرصت طلايی و اين موقعيت عالی را نه از خود دريغ کنيد، نه از آرش و نه از مردمی که دلسردی آنها مساوی است با شکست اصلاحات.

به شما اطمينان می دهيم که تامين وثيقه آرش سيگارچی و مهيا نمودن شرايط آزادی او گام بلندی خواهد بود برای حفظ آخرين و تنها پايگاه اصلاحات از جانب شما. هشت سال فرصت سوزی کافی است! اين آخرين فرصت ها را ديگر نسوزانيد!

دوستان بياييد همه با گذشتن اين مطلب در وبلاگ هايمان صدای خود را رساتر نماييم. بياييد به نيروی عظيم اين اتحاد که حاصل آنرا چند بار تجربه کرده ايم ايمان بياوريم و يکبار ديگر و اين بار برای آزادی آرش سيگارچی دست در دست هم دهيم. می دانم که بسياری از شما با اصل درخواست از اين گروه از اساس مخالفيد. ولی تمنای من اين هست که شرايط را بسنجيد و بدانيد که اين سريع ترين و آسان ترين راه است برای رسيدن به هدف، يعنی آزادی آرش عزيز. پس شما هم اين فرصت طلايی را از خود و آرش دريغ نکنيد.

Wednesday, January 19, 2005
بر سه شنبه برف می بارد...
به بهانه در گذشت نازنین نظام شهیدی:

نازنين نظام شهيدي شب گذشته در سن 50 سالگی در پی ایست قلبی درگذشت. وی متولد سال 1333 در شهر تهران، در رشته زبان وادبيات عرب از دانشگاه تهران فوق ليسانس گرفت. «ماه را دوباره روشن كن» اولين مجموعه شعر نازنين نظام شهيدى با اقبال مخاطبان ومنتقدان روبرو شد. وى درتدارك چاپ مجموعه شعر تازه اى بود كه هنوز نامى براى آن انتخاب نكرده بود. ضمن اين كه اخيراً ترجمه چند شعر از او در مجله نيوسيرن در آلمان منتشر شده است.
آثار نظام شهیدی به ترتیب سال انتشار و ناشر:
ماه را دوباره روشن كن (شيوا، 1369)
بر سه‌شنبه‌ برف مي بارد ( نيكا ،1372)
من معاصر بادها هستم ( نيكا، 1377)

بر سه شنبه برف می بارد...

برف پاکن ها
دست تکان می دهند.
بر سه شنبه برف می بارد.
دست تکان می دهیم:
- " خداحافظ... "
برف پاکن ها
از روی تو
برف سه شنبه را
می روبند
من دست تکان می دهم
نقش تو را پاک می کنم
- " خداحافظ... "...
بر جاده خالی برف می بارد
و برف پاک کنی
دیوانه واربه این سو و آن سوی جدار گلو
می کوبد.
در گلویم بر نام تو برف می بارد...
منبع

پی نوشت: قرار بود ده روزی اینجا تعطیل باشه، ولی چه کنم که در به در وبلاگ آپدیت شده ام.

Monday, January 17, 2005
خسته ام...
فکر میکنم این مکان حداقل تا ده روز آینده تعطیل باشد...

Sunday, January 16, 2005
حکومت اسلامی...
حکومت اسلامی یعنی: فقر، گرسنگی، بدبختی...
حکومت اسلامی یعنی: اگر مریض داری و پول نداری، مریضت باید بره بخوابه سینه قبرستان...
حکومت اسلامی یعنی: اگر چیزی میدونی باید خفه خون بگیری، وگرنه میبرنت جایی که عرب نی انداخت...
حکومت اسلامی یعنی: عدم آرامش و امنیت اجتماعی...
حکومت اسلامی یعنی: سه شیفت مثل یابو کار کنی، دست آخر شرمنده زن و بچه ات شی...
حکومت اسلامی یعنی: خود فروشی بخاطر نداری...
حکومت اسلامی یعنی: پر کردن حساب های شخصی آقازاده ها...
حکومت اسلامی یعنی: دزدی و چپاول سرمایه های ملی...
حکومت اسلامی یعنی...

و چه زیباست این حکومت اسلامی!!!

Friday, January 14, 2005
و باز هم ترانه...
لیلای من کو…

کو آشنای شبهای من کو/ دیروز من کو، فردای من کو
شهزاده ی من، رویای من کو/ کو هم قبیله، لیلای من کو
وقتی نوشتم عاشق ترینم/ گفتی نمی خوام تو رو ببینم
برات نوشتم یه بی قرارم/ با خنده گفتی دوستت ندارم
رو بغض ابرا نامه نوشتم/ قلبمو مهر نامه گذاشتم
با تو می گیره ترانه هام جون/ وقتی نباشی می میره مجنون
چند روزه بارون داره می باره/ بوی شکستن برام میاره
میگه غزل پوش تو رو نمی خواهد/ لیلای خوابت دیگه نمیاد

ترانه سرا: آزیتا قاسمی

Thursday, January 13, 2005
ترانه...
سپید و سیاه…

یه روز سیاه، یه روز سپید، یه روز زرد
یه روز غروب غم گرفته ی سرد
یه روز برای تو که شاعرانه ست
یه روز برای من که بی ترانه ست
یه روز تویی روزی که شب نمی شه
یه روز منم ابری تر از همیشه
یه روز منم اسیر خاک تبعید
یه روز تویی اونور خواب خورشید
تو چشم من، تویی که آسمونی
تو خواب من، تویی که مهربونی
تویی که واژه واژه دلنشینی
هنوز عزیز، هنوز عزیزترینی
هنوز به یاد تو، به یاد خونه
گل می کنن شعرای عاشقونه
هنوز به یاد تو بهار بهاره
هنوز صدام عطر صداتو داره
فقط نذار شاعر شب بمیره
نذار صدام رنگ عزا بگیره
اگه می سوزه شب شاعرانه
فقط نذار بمیره این ترانه

ترانه سرا: اهورا ایمان


Tuesday, January 11, 2005
صلوات...
گوجه فرنگی کیلویی 1500 تومان!!!
برای سلامتی و پایداری نظام مقدس جمهوری اسلامی، صلوات محمدی بفرست...

از فلورانس اسکاول شین
هیچ کس چیزی به آدمی نمی دهد مگر خود او. و هیچ کس چیزی از آدمی دریغ نمی دارد مگر خود او. "بازی زندگی" یک بازی انفرادی است. اگر خودتان عوض شوید، همه اوضاع و شرایط عوض خواهد شد.

همیشه نمی توانید اندیشه تان را مهار کنید، اما کلام خود را که می توانید در کف اختیار بگیرید. وسرانجام کلام بر ذهن نیمه هوشیار اثر میگذارد و پیروز میشوید.

اگر چشم امیدتان بخدا باشد،
هیچ چیز انقدر عجیب نیست که راست نباشد.
هیچ چیز انقدر عجیب نیست که پیش نیاید.
و هیچ چیز انقدر عجیب نیست که دیر نپاید.


برگفته شده از کتاب:
چهار اثر از فلورانس اسکاول شین

Sunday, January 09, 2005
نامه سرگشاده به مرتضوی
آقای مرتضوی دادستان تهراناقارير اخير آقايان روزبه مير ابراهيمی و اميد معماريان در جلسه هيات نظارت بر قانون اساسی که تنها بخشی از آن و آن هم به شکل سربسته از طريق مشاور محترم رئيس جمهور جناب آقای ابطحی منتشر شد نشاندهنده تخلف آشکار شما و ارگان زيرمجموعه شما در برخورد با متهمين بود. از آنجايی که اينگونه برخورد ها در زير فشار گذاشتن متهمين و شکنجه آنها به قصد گرفتن اعترافات دروغين در مجموعه دادستانی سابقه ديرين دارد و اين کار مخالف اصول مصرح در قانون اساسی و اعلاميه جهانی حقوق بشر هست لذا ازديدگاه ما شما در دادگاه افکار عمومی متهم به جنايت عليه بشريت هستيد.

آقای مرتضوی! شما بارها تبحر خود را در تهديد افراد به بازداشت و شکنجه واعدام به قصد اعتراف گيری از آنها يا وادار نمودنشان به سکوت اثبات کرده ايد. با کمال تاسف شواهد حاکی از احتمال تکرار اين رويه در مورد روزبه مير ابراهيمی، اميد معماريان،فرشته قاضی و سيد محمدعلی ابطحی است.

آقای مرتضوی! ما نويسندگان اين نامه هر چند که در بسياری از اصول دارای عقايد و آرای متفاوتی هستيم ولی در جايی که بحث دفاع از شرافت و حرمت انسان هاست همه هم رای و هم صدا بپا می خيزيم و سکوت نخواهيم کرد.

آقای مرتضوی! می دانيم که از قدرت و گستردگی نفوذ اينترنت در بين جوانان به خوبی آگاهيد که اگر جز اين بود اکنون شاهد فيلترينگ گسترده و بی سابقه آن نبوديم. پس به شما هشدار می دهيم که در صورت هر گونه تعرض به روزبه مير ابراهيمی، اميد معماريان، فرشته قاضی، سيد محمدعلی ابطحی و يا خانواده های شان، در يک اقدام هماهنگ وگسترده اعمال کاملا غيرقانونى و مستبدانه شما را با روش های مختلف به گوش جهانيان خواهيم رساند.

پی نوشت:روزبه مير ابراهيمی، اميد معماريان وفرشته قاضی روزهاست که به جرم ناکرده و حقيقت گويی و حقيقت خواهی تحت فشار و شکنجه قرار دارند. پس از روشنگری های اخير در محضر هيات تحقيق قانون اساسی که سبب رسوايی مدعيان دروغين عدالت شد بيم آن هست که اين دلاوران بيش از پيش زير فشار قرار بگيرند.با توجه به اين موضوع ما تصميم گرفتيم که با نوشتن اين نامه، به مرتضوی و تمام زيردستان و بالادستان وی هشدار دهيم که اقدامات احتمالی آتی شان بر عليه حقيقت گويان اين بار با پاسخی درخور و قاطع از جانب ما همراه خواهد شد.

دوستان، درخواست می کنم که با کپی کردن اين نامه در وبلاگ هايتان و مشارکت در اين حرکت تاريخی اعتراض خود را به ظلم و بی عدالتی و زير پا گذاشته شدن حرمت انسانها توسط بيدادگران اعلام کنيد.

Tuesday, January 04, 2005
بهتر...
ازامروز به بعد اینجا اینجوری باشه خیلی بهتره، نظرات و انتقاداتتون رو ارسال کنید به آی دی و ایمیل این بنده، البته اگه دوست داشتید...

Monday, January 03, 2005
دینداری...
داشتم وبلاگ یه بنده خدایی رو میخوندم که در مورد دین مطلبی رو نوشته بود، ایشون عقیده داشت که تو دنیای امروزی انسانیکه نسبت به انسان بودنش هوشیار و مسئول عمل کند، نیاز به دین ندارد، شایان ذکر است که ایشون خدا رو هم همچین با اکراه قبول دارد. مطلبش رو میتونید اینجا بخونید...
همیشه به این عقیده داشتم که دین وسیله ایست برای نزدیک شدن به خدا، ولی وقتی دردین یه چیزایی مثل شرعیات غلط اظافه میشود، یه مدلهایی این شکلی میشه که افراد اینجوری همچین از دین فراری میشوند. این شرعیات غلط همیشه به نفع کسایی بوده که این قوانین رو تعریف کردند، و برای مردم عادی هیچ نفعی رو در بر نداشته، درسته که ما تو کشوری زندگی میکنیم که فرعیات دین از اصل دین مهمتره واستدلالم اینکه فقر و گرسنگی و فحشا فقط بخاطر نداری(در هیچ دینی نیامده است که مردمان سرزمینی روی این همه نعمات خدادادی قوطه ور باشند، ولی بدین شکل سختی رو متحمل شوند) در اصل دینداری نظام اسلامی ایران اهمیتی ندارد، ولی اعدام کردن دخترشانزده ساله ای خل وضعی که از هشت سالگی برای پدر و مادرش کسب درامد میکرده و در زندان به آن شکل مورد لطف پرسنل زحمتکش نیروی انتظامی قرار میگیرد، مهمتر است!!!
نکته مربوط به قضیه: تو کامنتها مطلب مورد اشاره این رو خوندم:
می گویند وقتی امام زمان(ع) ظهور می کنند، دین اسلام آنقدر به زیور های جعلی آراسته شده که مردم گمان می کنند او دین جدیدی آورده است!!!
ختم کلام: ولی از نظر من این دلیل نمیشه که آدم بخواد اصل دین رو فراموش کند...


Sunday, January 02, 2005
حال کردم..
امروز تقریبآ هفتاد قدم بدون کوچکترین کمک یا وسیله کمکی، راه رفتم. بعد از تقریبآ نوزرده ماه همچین خفن بهم حال داد...جون عزیزتون دعام کنید...تنکس خدا جون...

Saturday, January 01, 2005
بترکون نایت...
نامزدی امیر...جمع رفیقای زوجین بعلاوه چهارتا بزرگتر...همه وسط البته بغیر از من...ارکستر و نورپردازی کاملآ فضایی(اعتراف میکنم دیشب یک لحظه فکر کردم خارج از ایرانم)...فضا نوردی ادامه دارد...خلاصه منم با کمک وسط(یکی منو بگیره)...در نهایت اینوبگم که بترکون نایتی بود دیشب....
نکته: طلبه شدم این پستم رو مثل بعضی از پستهای یاشا بنویسم...